برتولت برشت نویسنده و کارگردان آلمانی

برتولت برشت

fiatre
مرداد 2, 1401 / 10 دقیقه مطالعه

برتولت برشت

برتولت برشت در دهم فوریه ۱۸۹۸ در شهر آگسبورگ Augsborg در جنوب آلمان دیده به جهان گشود. پدرش کارخانه داری سرشناس از اهالی باربره بود. هنگامی که برشت زاده شد، خانواده اش در زمره افراد مرفه آگسبورگ بشمار می رفت، سرنوشت چنین می خواست که برتولت برشت مسیر دیگری در زندگی انتخاب کند. مناسبات خانواده اش نمی توانست برای او دلپذیر باشد، خیلی زود در برابر اندیشه ها ، تصورات و قیدوبندهای کهنه و فرسوده خانواده خود به مخالفت برخاسته.

در مدرسه برشت نوجوان از معلمان خود ایراد می گرفت و از آنها انتقاد می کرد، چندین بار او را از مدرسه اخراج کردند تا بالاخره مدرسه ابتدائی را پشت سر گذاشت و وارد دبیرستان شد. در شانزده سالگی اولین نوشته ی ادبی او در یک روزنامه محلی چاپ شد، دبیرستان را نیز به اتمام رساند و در سال ۱۹۱۷ زمانی که هجده سالش بود برای خواندن طب رهسپار مونیخ شد و در دانشگاه این شهر به تحصیل طب پرداخت. اما سالی نپائید که او را همچون بسیاری از جوانان به جبهه های جنگ فرستادند. به علت آشنائیش با حرفه پزشکی در بیمارستان های نظامی شروع بکار کرد. شعله های جنگ جهانی اول اروپا را در خود غرق کرده بود. ویرانی های ناشی از جنگ و فقر که دامنگیر همه ی آوارگان جنگ شده بود از او شاعری عصیانگر ساخت. در بیست و یک سالگی نخستین نمایشنامه معروف خود بنام بعل Baal را نوشت.

بعل خدای اساطیری است که مظهر قساوت و سرکشی است. نمایشنامه برشت بعل جوان عاصی و انسان دنیا پرستی است که با ستایش می و عشق های بی بندوبار و ستایش از مرگ، فریاد تحقیر جامعه خویش را سر می دهد. اما تنهایی کشنده نیز سرنوشت دردناک اوست.

عصیانگری، خشونت و از پی لذات دنیوی رفتن، ویژگی های قهرمانان نخستین برشت است. برشت در نخستین مجموعه شعرش نیز که نام کتاب دعای خانوادگی بر آن نهاده بود، به این ویژگی ها وفادار ماند. در آنجا هم سخن از ماجراجویان و دزدان دریایی است. بدبینی و بی بندوباری این آثار به گونه ای انعکاس زندگی بی سامان پس از جنگ است.

دومین نمایشنامه برشت که در سن ۲۲ سالگی نوشته شد آواز طبلها در دل شب نام دارد. این اثر برای برشت جایزه ادبی کلایست را به همراه آورد. در همین ایام تئاتر و کامراشپیله در مونیخ او را بعنوان نمایشنامه نویس می پذیرد. گهگاه نیز برای یک نشریه تئاتری در آگسبورگ مقالاتی می نوشت. جایزه کلایست نظر مدیران تئاتر را بسویش متوجه ساخت.

برشت در طول اقامتش در مونیخ، دو نمایشنامه دیگر نوشت. در انبوه شهرها و زندگی ادوارد دوم. آثاری همچنان در حال و هوای مکتب اکسپرسیونیسم.

در سوم نوامبر ۱۹۲۲ با ماریان تسوف ازدواج کرد. این ازدواج بیشتر از پنج سال دوام نیاورد و در سال ۱۹۲۷ به جدائی انجامید. در سال ۱۹۲۴ ماکس راینهارت، کارگردان بزرگ اروپا از برشت خواست تا در سمت مشاور ادبی او در برلین با وی همکاری کند. برشت در پائیز همان سال به برلین نقل مکان کرد ، همکاری با راینهارت، برشت را به یک دوره مطالعه در کتابهای جامعه شناسی واداشت و در کلاس های درس کارگران حضور یافت با مارکسیسم آشنا شد. او به این نتیجه رسید که رویدادها را در زمینه تاریخی و در حال شدن ببیند و در هر فرایندی تضاد را باز یابد و به تغییر جهان کمک کند، نه تفسیر آن.

سال ۱۹۶۲ سال اعتلای کوشش های برشت در راه سنت ادبی است. رویداهای انقلابی او را بیدار کرد و صدمات جنگ او را نسبت به نظامی گری و جنگ منزجر ساخت. از پس جنگ جهانی اول در پهنه هنر مسائل تازه ای مطرح شد و معیارهای پیشین مورد تردید قرار گرفت، گروهی همگام با طبقه جدید تازه پاگرفته به سنت شکنی پرداختند و به مکتب های جدید روی آوردند.

مایرهولد یکی از پیشتازان تئاتر نو در روسیه، به خلاف کنستانتین استانیسلاوسکی که معتقد به جذب و غرق شدن تماشاگران و یکی شدن وی با هنرپیشگان بود و می گفت:

تئاتر خوب آن است که تماشاگر لحظه ای هم فراموش نکند که در صحنه تئاتر است، مایر هولد از صحنه گردان و هنرپیشگان نیمه آکروبات برای رسانیدن نظراتش استفاده کرد و تزئینات صحنه را کاهش داد.

اروین پیسکاتور، کارگردان نامی معاصرش از پرده سینما و وسائل مکانیکی، تئاتر مستند را مطرح کرد و به عملیات صحنه سرعت بخشید، «پل کلودل» که شش سال بعنوان سفیر فرانسه در ژاپن بسر می برد در ۱۹۲۷ به اروپا بازگشت و تجربیات خود را درباره تئاتر نو (Noh) ژاپن به اروپائیان منتقل کرد. هنرپیشگان تئاتر نو نظراتشان را مستقیما به حضار خطاب می کنند. همسرایانی وجود دارند که بازی را قطع می کنند، گاهی برای تماشاگران سخن می گویند، این عوامل قالب های بسیار مناسبی برای بیان نظرات برشت بود که بتواند مسائل روز جهان و جامعه آلمان را بازگو کنند.

جوهر این نظریه ها بکار گرفتن همه این ظرافت ها در نمایش آدم آدم است که شاید نخستین اثر تئاتر حماسی اوست یکجا گرد می آید.

برشت در این اثر نظام سلطه جوئی را نشان می دهد که برای بهره کشی از انسانها ، آنها را مسخ می کند. پیچ و مهره های ماشین جنگی این نظام انسان های ناآگاهی هستند که در دام آن دست و پا می زنند. او چنین تصویر می کند:

آقای برتولت برشت ادعا می کند آدم آدم است

و این چیزی است که هر کسی می تواند ادعا کند

ولی آقای برتولت برشت ثابت هم می کند

که با انسان به دلخواه، خیلی کارها می توان کرد

امشب اینجا انسانی مانند اتومبیلی اوراق خواهد شد

بی آنکه در این میان چیزی از کف بدهد

آدم از نزدیک معاینه می شود

از او با پافشاری، بی هیچ ناراحتی خواهند خواست

که خود را با گذران دنیا هماهنگ سازد

و به نواله خود برسد

به هر منظوری که اوراقش کنند و سوارش کنند

باز پشیمانی ببار نخواهد آمد

اگر مراقب نباشیم

یکشبه ممکن است از او قصابی بسازند

آقای برتولت برشت امیدوار است

زمینی را که روی آن ایستاده اید

چون برف آب شدنی بدانید

و از دیدن گالی گی حمال دریابید

که زندگی در این دنیا چه خطرها دارد.

نمایشنامه های عظمت و انحطاط شهر ماهاگونی، اپرای سه پولی، کله گردها و کله تیزها، آنکه گفت آری و آنکه گفت نه، ژان مقدس کشتارگاهها، تدبیر ، مادر ، استثناء و قاعده ، از جمله نمایشنامه های آموزشی او در این ایام می باشند.

برشت پس از جدایی از همسر اولش با هلنا وایکل بازیگر تئاتر برلین ازدواج کرد و با آشنائی با هانس آبسلر آهنگساز آلمانی آغازی تازه در زندگی هنری و سیاسی به همراه داشت. همسرش بزودی عهده دار نقش های اصلی نمایشنامه های برشت گردید و موسیقی پرخروش آیسلر روح حماسی نمایشنامه های او را پر توان تر کرد. از این به بعد سیر حرکت و ترقی برشت از موقعیت یک شاعر هرج و مرج طلب و نا امید به سمت یک نقاد موشکاف جامعه و هنرمندی متعهد و مسئول اجتماعی است.

برشت که اکنون دگرگونی و تغییر را بصورت یکی از رکن های اساسی شیوه تئاتری خود در آورده بود متوجه اهمیت تماشاگر در تئاتر شد. تماشاگر تئاتر او می بایست با مغزش به تئاتر می آمد و از طریق آن هیجان را تجربه می کرد . برای این کار می بایست هم می آموخت و هم سرگرم می شد ، هدف تئاتر او سرگرم کردن و آموختن گردید. او در این ایام شاهد و ناظر شرایطی بود که راه را برای به قدرت رسیدن فاشیسم هیتلری هموار می کرد. صحنه تئاتر برای او آزمایشگاهی برای تغییرات اساسی اجتماعی.

آدلف هیتلر در سی ام ژانویه ۱۹۳۳ صدراعظم آلمان شد. برشت در ۲۸ فوریه همان سال یعنی یک روز پس از آتش سوزی رایشتاک توسط نازیها ، بهمراه همسر و تنی چند از دوستانش برلین را ترک گفت. این آغاز دوران مهاجرت و تبعیدی بود که شانزده سال بطول انجامید. برشت پس از توقف های کوتاهی در زوریخ، پراگ، وین، هلسینکی و دانمارک در ژوئیه ۱۹۴۱ از طریق بندر ولادی وستک در شوروی به آمریکا رفت و این مصادف با زمانی بود که موج نازیسم سراسر اروپا را فراگرفته بود.

جنگ داخلی در اسپانیا در سال ۱۹۳۶ برشت را به موضع گیری در برابر این واقعه برانگیخت. نمایشنامه تفنگهای خانم کارار بیانگر واکنش وی در برابر جنگ های داخلی در اسپانیاست.

سالهای دربدری برای برشت سالهای درخشان فعالیت های تئاتری او نیز هست. این سالها فرصتی بود تا او از بیرون اوضاع آلمان و اروپا را مورد بررسی و تحلیل قرار دهد. نمایشنامه های هفت گناه کبیره خرده بورژواها، ترس و نکبت رایش سوم، ارباب پونتیلا و نوکرش ماتی، صعود مقاومت پذیر آرتورواویی، استنطاق لوکولوس، ننه دلاور، گالیله، شوایک در جنگ دوم جهانی، دایره گچی قفقازی، زن نیک سچوان، رویای سیمون ماشار، نوشتن چندین سناریو برای فیلم از جمله سناریوی دژخیمان هم می میرند به کارگردانی فریتزلانگ و قاتلین وارد می شوند به کارگردانی پودفکین، به صحنه بردن چندین نمایشنامه از جمله گالیله که در آن مسئله صداقت و شرافت روشنفکران را به جهانیان می نمایاند با بازیگری چالزلافتون محصول ایام توقف او در آمریکاست.

او امیدوار بود که در آنجا بتواند موثر واقع شود، هر چند در آن سرزمین نیز بقدری احساس ناراحتی می کرد که در تمام عمرش سابقه نداشت. در سرزمینی که هیچکس جز پول و سرمایه چیز دیگری نمی شناخت، طبعا هنر به مفهومی که برای برشت مطرح بود تعبیر نمی شد. خود او در شعری می گوید:

هر روز صبح برای بدست آوردن لقمه نانی

به بازار می روم که فقط دروغ خریدار دارد

با امیدی فراوان خود را در صف فروشندگان جا می کنم.

دولت آمریکا برشت را از طرف کمیسیون رفتار غیر آمریکائی، در زمان مک کارتی به دادگاه کشانید.

برشت پس از پایان جنگ دوم هنگامی که دوباره امکان بازگشت به اروپا میسر شد در دسامبر ۱۹۴۷ به کشورش بازگشت و در آلمان شرقی اهداف تئاتری و اجتماعی خود را دنبال کرد. آخرین دوره حیات برشت با همکاری همسرش مصروف تربیت و رهبری گروه «برلینز آنسامبل» و «شیف باوردام» به در برلین گردید. این کوشش ها در خارج از آلمان نیز موفقیت های شایانی برای او بهمراه داشت.

برشت در زمان حیاتش شاهد طلوع و افول نازیها ، شکنجه و مرگ بسیاری از دوستان و آتش زدن کتابهایش توسط نازیها بود. هنگامیکه بر ویرانه های ره آورد هیتلر در کشورش قدم می گذاشت چنین سرود:

به یاد آرید

دوران تیره ای را

که در پشت سر نهاده اید

که ما امید از کف داده می رفتیم

پیش از آنچه پای افزار نو کنیم، دیار نو می کردیم

در هنگامه نبردهای طبقاتی.

برشت بسیاری از نمایشنامه هایش را خودش کارگردانی کرد و به صحنه برد. در ترکیب اجزاء نمایش از بازیگری و بیان تا موسیقی، نور، دکور و طراحی صحنه همکاری و دخالت فعال داشت، همواره کوشا و فعال بود و افکار خود را در زمینه های اصول اساسی هنر تئاتر طی مقالات و مصاحبه ها مطرح می نمود.

این شیوه کار و فعالیت مستمر که بنوعی فداکاری و تلاش آگاهانه تعبیر می شود، هر چند او را بشدت خسته و فرسوده می کرد، اما از سوی دیگر ما را با مردی مصمم و قهرمانی مبارز و سرشار از شور زندگی روبرو می سازد.

سرانجام در چهاردهم اوت ۱۹۵۶ در حالیکه ذهنش سرشار از خلاقیت و قلبش مالامال از عشق به مردم رنجیده بود، در اثر انسداد «شراین» قلبش از طپش باز ایستاد و چشم از جهان فروبست.

5 / 0
امتیاز مقاله
امتیاز شما در رابطه با این مقاله ؟

0 / 5. 0

دیدگاه کاربران ثبت نظر جدید