ساموئل بکت نویسنده ایرلندی

ساموئل بکت

fiatre
مرداد 9, 1401 / 6 دقیقه مطالعه

ساموئل بکت

ساموئل بکت، در ۳۱ آوریل سال ۱۹۰۶ در محله فاکس را در جنوب شهر دوبلین، پایتخت ایرلند، در یک خانواده از طبقه متوسط پروتستان مذهب دیده به جهان گشود. در چهارده سالگی به یکی از مدارس شبانه روزی ایرلند فرستاده شد؛ همان مدرسه ای که اسکار وايلد نیز روزی در آنجا به تحصيل مشغول بود. در سال ۱۹۲۳ به ترینیتی کالج دوبلین راه یافت و به تحصیل زبان فرانسه و ایتالیایی پرداخت. در سال ۱۹۲۷ در رشته زبان و ادبیات فرانسه و ایتالیایی فارغ التحصیل شد. پس از تحصیل مدتی در بلفاست به تدریس پرداخت و سپس در سال ۱۹۲۸ به پاریس رفت. از سال ۱۹۲۸ تا ۱۹۳۰ به عنوان معلم زبان انگلیسی در مدرسه ای در پاریس به تدریس پرداخت و در همین سالها بود که با جیمز جویس آشنا شد و به زودی به حلقه ی مریدان او پیوست و در فعالیتهای آنان شرکت جست. در سال ۱۹۳۰ به انگلستان بازگشت و به سال ۱۹۳۱ در سن بیست و چهار سالگی موفق به گرفتن لیسانس شد.

رساله تحقینی او درباره دکارت بود. بکت طی اقامت خود در پاریس و کسب یک جایزه ادبی خویشتن را به عنوان یک شاعر معرفی نمود و ده پوند جایزه برای بهترین شعر درباره «زمان» را نصیب خود کرد ، پس از تقریبا چهار ترم تدریس به عنوان معلم زبان فرانسه در ترنیتی کالج، مسیر خویشتن را تغییر داد با این اعتقاد که بهترین کاری که می تواند انجام دهد حرکت پیوسته از نقطه ای به نقطه دیگر است. برای کسی که احساس کرد، عادت و انجام کارهای روزمره سرطان وقت است، مراودات اجتماعی فقط خطای باصره است و زندگی یک هنرمند به ناچار یک زندگی عجین با تنهائیست. ساموئل بکت در آغاز کار به پیروی از روش دوستش جیمز جویس در مورد بکارگیری زبان تجربیاتی کسب کرد. لیکن از زمان بازگشت پس از جنگ به پاریس به زبان فرانسه به نوشتن پرداخت. نخستین قطعه ای که نوشت Eleutaria بود که هرگز منتشر نشد. این اثر به منزله نخستین پله ای بود که به سوی آثار بعدی او قرار داشت، موضوع این قطعه تلاش مرد جوانی است برای حفظ آزادی در مقابل همه وابستگی های فامیلی و زندگی روزمره، او تصمیم به ترک همه آنها دارد همچون کلاو ( Clov) در نمایش پایان بازی. وی عاقبت هم موفق به کسب این آزادی می شود ، این تم در یکی از رمان های اولیه او نیز با نام مورفی ( Morphy) تکرار می شود مورفی هم می خواهد از زندگی زناشوئی و وابستگی های آن خود را آزاد کند و عاقبت پناهگاه خود را لباس نگهبان دیوانگان می یابد. در این آثار موضوع اصلی همواره یکی است، بی هدفی، فعالیت و جوش و خروش زندگی روزمره که در آن هیچ چیز واقعی اتفاق نمی افتد.

در سال ۱۹۴۳ بکت دومین اثر خود را بنام وقت به زبان انگلیسی نوشت. این داستان که در حقیقت هجوی فلسفی است، ماجرای مردیست که سفری را به قصد دیدن خانه نات Not آغاز می کند. چرا راهی این سفر می شود ؟ پرسشی است که مسئله اساسی این اثر بلند را در خود دارد.

داستان های سه گانه او مولوی Molloy ۱۹۵۱، مالون می میرد ۱۹۵۱ و بی نام ۱۹۵۳، در سال ۱۹۵۹ همگی در یک مجموعه به زبان انگلیسی منتشر شد.

نمایشنامه در انتظار گودو ( waiting for Godot ) در سال ۱۹۵۲ به رشته تحریر در آمد و خیلی زود بکت را به شهرت رسانید . این اثر که ابهامی سمبولیسم در خود پنهان دارد، شخصیت های ولگردی چون ولادیمیر و استراگون را مقابل بیننده قرار می دهد که انتظار می کشند و خود را به درختی که زیر آن قرار دارند آویخته می پندارند. آیا این درخت تمثیل چه چیز می تواند باشد؟ این درخت علم است؟ یا درخت زندگی، و یا درخت بی ریشه ایست که منجی برای رستگاری مردمان بروی آن جان داد ؟

آثار بکت، که پس از داستانهای بلند سه گانه مولوی Molloy برشته تحریر در آمدند عبارتند از آخرین نوار کراپ، پایان بازی، روزهای خوش، بازی، ها جر و چند نوشته دیگر، اشعاری به انگلیسی، پروست و سه مکالمه با ژرژ دوتریی، تصور را مرده تصور کن و کاردنه را می توان نام برد.

برخی از این آثار تک گوئیهای آدمهای مطرود و رانده شده ایست که در جهانی کابوس زده که هیچ چیز آن پاکیزه و منزه نیست در جستجوی چیزی هستند. برخی از مفسرین معتقدند که آثار بکت همانندی شگفتی با شخصیت خود او دارد . خصوصیت ریاضت گرائی آثارش در شیوه هایی که بکار می برد به خوبی دیده می شود، در آنها همه عناصر سنتی همانند طرح کلی داستان، روانشناسی شخصیت های داستان، دلهره، نگرانی و توصیف به کنار گذاشته شده است اما با وصف همه اینها می توان گفت که بکت از همه اجزاء شناخته شده تئاتر و ادبیات صرف نظر کرده است. بلکه او بگونه ای با تقطیر و ناب سازی اثر هنری می کوشد وضعیت انسانی را از راه استعاره ها نشان دهد.

آثار بکت بطور مستقیم با مقوله غم انگیز زندگی از دیدگاه او سروکار دارد و تقریبا هر تمهیدی که بکار می برد برای آنست که راز نمادین زندگی یعنی «زبان» را آشکار نماید. بیان اینکه نه چیزی هست که بیان کرد ، نه چیزی که به وسیله آن بیان شود و نه موضوعی بیان کردنی. همراه با تعهد و اجبار در بیان کردن. بکت بارها در آثارش از خود می پرسد، من کیستم، زمان و مکان چیست؟ ذهن و ماده چه هستند؟ و واقعیت چیست؟

اوژن یونسکو درباره بکت می گوید:

کار بکت در اساس تراژدی است. چون که تمامیت جبر زندگی بشر را وارد میدان می کند و بشر فلان یا بهمان جامعه را ، نه بشری را که از خلال فلان مرام معینی دیده شود و ناچار دگرگونه شود . زیرا تکمیل بینش فلسفی نویسنده واقعیت تاریخی و متافیزیکی راه واقعیت اصیلی را که انسان جزئی از آنست، ساده و در عین حال نقص می کند. بدبینی یا خوش بینی مطلب دیگری است. مهم حقیقتی است که انسان در همه ابعادش، در عمق های متعددش آشکار شود. در کار بکت مسئله غایات انسان مطرح است. تصوری که این نویسنده از تاریخ و از جبر زندگی می دهد پیچیده تر و مستندتر است.

بکت در دسامبر ۱۹۸۹ در پاریس درگذشت.

5 / 0
امتیاز مقاله
امتیاز شما در رابطه با این مقاله ؟

0 / 5. 0

دیدگاه کاربران ثبت نظر جدید