سوفکل

fiatre
تیر 5, 1401 / 5 دقیقه مطالعه

سوفکل

در سال ۴۹۵/۶ پیش از میلاد مسبع، یعنی ۳۰ سال پس از تولد اشیل، در دهکده ای بنام کولونوس COLONEUS نزدیک آتن، کودکی بدنیا آمد که بعدها یکی از بزرگترین درام نویسان جهان گردید.

پدرش تاجری متمکن بود و خودش از لحاظ زیبائی و سلامت اندام از سرآمدان زمان خود بود . چنین به نظر می رسد که سوفکل ظاهرا شوق و رغبتی به بازیگری داشته و بر آن بود تا هنرپیشه شود ، دوبار هم در نمایشنامه های خود در نقش های مختلف ظاهر شد. اما بعدها توجهش را تمام و کمال صرف نوشتن کرد. سوفکل شاید در زمره خوشبخت ترین درام نویسان جهان بشمار آید. چرا که در دوره ای زندگی می کرد که یونان از لحاظ فرهنگ و تفکر بشری به درجه درخشانی گام نهاده بود. این دوره به عصر پریکلیس" شهرت دارد و سوفکل بسیار مورد عنایت رهبران و بزرگان و مردم بود. یونانیان در آن زمان هر سال به افتخار پیروزی که در جنگ سالامیس Salamis نصیبشان شده بود جشنی برپا می کردند. یکی از مراسم این جشن این بود که عده ای از جوانان ورزیده سرودهایی را بصورت دسته جمعی می خواندند. سوفکل در شانزده سالگی بعنوان سردسته این گروه سرود خوان انتخاب شد، دوازده سال بعد سوفکل خود را آماده دید که در مسابقات و جشن هائی که تراژدیها در آن به نمایش در می آمد شرکت نماید. براساس شواهدی که بدست آمده نزدیک به یکصدوبیست و پنج نمایشنامه به وی منسوب است. از میان آنها تنها هفت نمایشنامه اکنون برجای مانده و در دست است. سوفکل هجده بار در مسابقات برنده جایزه نخست بعنوان بهترین تراژدی نویس شد، نخستین جایزه را در سن ۲۵ سالگی برنده شد و آخرین جایزه در هشتاد و پنج سالگی. او تراژدی نویسی را از آشیل آموخت و برای نمایشنامه های خود طرحی معین تنظیم کرد و حادثه ای هم در آن بوجود آورد. بعلاوه وی اولین نویسنده ایست که اشخاص حقیقی و واقعی از برای نمایشنامه های خود خلق کرده است. شخصیتهایی که او می آفریند. همه مردمانی هستند زنده و جاندار که صاحب تمام خصوصیات بشری می باشند و او با استادی و چیره دستی تمام به تشریع حالات درونی و کیفیات روحی قهرمانان نمایشنامه های خود می پردازد. بهمین جهت می توان گفت که وی اولین نویسنده ای است که اصول روانشناسی را در نوشته های خود بکار برده است.

یکی از بهترین آثاری که سوفکل خالق آن است، نمایشنامه ادیپ شهریار است. شاید از میان شخصیتهای تراژدی و اساطیری کمتر کسی سرنوشتی به پیچیدگی و دردناکی ادیپ (به معنی پای پینه بسته) که فرمانروای شهر تب است داشته باشد. او و خاندانش ناخواسته مورد نفرین خدایان واقع شده اند و تقدیری شوم برای آنها مقدر گردیده است. ادیپ از این پیش بینی و بازی تقدیر آگاهی یافته و درصدد فرار از آن بر می آید و معصومانه برای خنثی نمودن نقشه های خدایان به تلاش می پردازد، بدبختانه هر قدمی که ادیپ بر می دارد او را به ورطه نابودی نزدیکتر می کند، جستجوی بی امان ادیپ برای بافتن حقیقت، تلاشی در جهت تباهی و سقوط بیش نیست.

سوفکل عقیده راسخی به تقدیر داشت و آدمی را بازیچه دست آن می دانست. ادیپ نمونه ای است، برای این نظر سوفکل که دانش بشر در برابر آگاهی خدایان هیچ است. این طرز تفکر در سراسر نمایشنامه های او به روشنی مشهود است. در نمایشنامه ادیپ می گوید:

ای پسران و دختران ولایت تب. بنگرید، این ادیپوس که روزگاری از همه مردم بزرگتر بود و مفتاح معما و اسرار نهانی را در دست داشت. شوکت و جلال او به پایه ای رسیده بود که همه کس در این عصر و زمان به او رشک می برد. اما حال بنگرید دست تقدیر چگونه یوغ حادثات را بر سر او گذارده است. پس از کار او عبرت بگیرید و بدانید که فرزند آدمی باید و پیوسته به عاقبت کار خود بنگرد از این رو تا آدمی به آسودگی در گور خود نخسبد، نمی تواند خود را نیکبخت بپندارد... آنتیگونه Antigone ، اثر دیگر سوفکل نیز یکی از زیباترین آثار نمایشی جهان است. داستان این اثر ادامه نمایشنامه ادیپ است. نمایش از زمانی شروع می شود که دو پسر ادیپ در نتیجه جنگ و ستیز بین خود ، هردو از بین می روند و کرئون بر تخت شاهی می نشیند. کرئون دستور می دهد که جسد اته او کلس Eleocles بعنوان یک قهرمان با رعایت تشریفات خاصی دفن شود. ولی جسد برادرش پولی نیسس Polinices بجرم خیانت به کشور در عرضه پیکار باقی بماند، سلب حقوق تدفین بنابر سنت و آیین یونان قدیم عملی خلاف دین محسوب می شد. بین کرئون و آنتیگونه خواهر این دو برادر و دختر شجاع و رنج کشیدن ادیپ، در نتیجه این اختلاف، کشمکشی آغاز می شود. جسد برادرش را بخلاف فرمان حکومت با مراسمی بخاک می سپارد و بخاطر این سرپیچی او به مجازاتی سخت محکوم می شود.

سوفکل با ارائه یک مسئله اخلاقی جاودانه یعنی برخورد بین وظیفه خصوصی و وظیفه عمومی بعدی بسیار غنی به اثر می بخشد. در پایان، تراژدی با مرگ آنتیگونه، همون Hairman نامزدش و ملکه همسر کرئون و مادر همون به پایان می رسد و کرئون با قامتی شکسته از صحنه خارج می شود.

آخرین نمایشنامه ای که از سوفکل بجای مانده و یحتمل آخرین نمایشنامه ای است که او نگاشته است، اودیپوس در کلنوس (Oedipus at Colonus ) نام دارد. در این اثر که بدنبال نمایشنامه ادیپ شهریار می آید. ادیپ نابینا و دردمند در حالی که آنتیگونه بهمراه اوست. درطی سرگردانیها و آوارگی های خویش به کولونوس جایی که زادگاه سوفکل در حاشیه آتن است می رسد. اینجا مکانی است که آپولون به او وعده داده بود که در آن خواهد مرد. در این اثر سوفکل با تخیلی غنی و زیبا سرگذشت ادیپ را به پایان می رساند. الکترا Electra ، آژاکس Ajax ، زنان تراخیس (تراخین ها ) Trackiniae. فیلوکتت "Philactetes نمایشنامه های دیگر سوفکل هستند که به فارسی برگردانده شده اند.

سنگه نوشته پاروس Paros می گوید سوفکل در هنگام مرگ نود دو سال عمر داشت و مرگش بسال ۴۰۵/۴۰۶ پیش از میلاد بوده است.

5 / 0
امتیاز مقاله
امتیاز شما در رابطه با این مقاله ؟

0 / 5. 0

دیدگاه کاربران ثبت نظر جدید