ماکسیم گورکی

ماکسیم گورکی

fiatre
تیر 27, 1401 / 7 دقیقه مطالعه

ماکسیم گورکی

ماکسیم گورکی که نام حقیقی اش الکسی ماکسیموویچ پیشکوف است در چهاردهم ماه مارس ۱۸۶۸ در نیژنی نوکورود (گورکی کنونی) به دنیا آمد. پدرش کارگر مبل سازی بود که پس از چندی شغل خوبی در یک شرکت کشتیرانی در هشترخان به دست آورد. و مادرش دختر تاجر رنگرزی از مردم نیژنی بود. پدر و مادرش که با عشق ازدواج کرده بودند سخت مورد انتقاد و عیب جویی پدر و مادرشان بودند که از هیچ به مرتبه تاجری رسیده بود و نمی خواست دخترش با کارگری بی مکنت ازدواج کند. در سال ۱۸۷۲ هنگامی که گورکی چهار ساله بود پدرش در اثر بیماری درگذشت و مادرش به اتفاق او به خانه پدری بازگشت. زندگی پر محنت ماکسیم خردسال از همین زمان آغاز شد. بعدها گورکی شرح ایام کودکیش را همراه با خاطراتی فراموش نشدنی از پدربزرگ خسیس و خشن و مادربزرگ مهربانش را در کتابهایی چون دوران کودکی و دانشکده های من بازگو می کند. هنگامی که گورکی به اتفاق مادرش به این خانواده وارد شدند خانواده در آستانه ورشکستی بود و با فقر و تنگدستی دست به گریبان. گورکی خواندن و نوشتن را به کمک پدربزرگش از روی کتابهای مذهبی فراگرفت و پس از آن در سن هشت سالگی به مدت دو سال به یک مدرسه حرفه ای رفت ولی به علت نداشتن استطاعت نتوانست آن را به پایان رساند. مادرش مجددا ازدواج کرد اما به زودی چشم از جهان فروبست. پس از فوت مادرش، گورکی را برای کار از خانه بیرون فرستادند و او با رغبت کامل برای رساندن پول به مادربزرگش مدت ده سال با انواع کارهای پرزحمت آشنا گردید. مدتی در یک مغازه کفاشی پادو شد. مدتی چوب بری کرد و یک سال بعد از خانه پدربزرگش فرار کرد و مدتی بر یکی از کشتی های تجاری که بر روی رود ولگا volge رفت و آمد می کرد شاگرد آشپز شد. در پانزده سالگی کوشید وارد مدرسه ای در غازان شود . اما چنانکه خودش می گوید: و چون آن روزها آموزش رایگان باب نبود. به این کار توفیق نیافتم» و در باراندازهای ولگا همچنان به زندگیش ادامه داد. تصمیم گرفت بخت خود را برای ورود به دانشگاه غازان بیازماید. ولی چیزی نگذشت که پی برد برای ادامه حیات باید در جستجوی نان بود. در غازان با دانشجویان آشنا شد. آنها بذر افکار انقلابی را در ذهنش افشاندند. پس از آنکه غازان را ترک کرد برای مدتی سرتاسر جنوب و شرق روسیه را زیر پا گذاشت. در سال ۱۸۹۰ برای معرفی خود به خدمت نظام به نیژنی بازگشت اما به علت بیماری از خدمت معاف شد. برای مدتی منشی دارالوکاله م. آلانین شد که در تربیت او کوشش فراوان کرد. گورکی همیشه از او به عنوان بزرگترین حامی خویش یاد می کند. پس از مدتی از این کار نیز دست کشید و باز بر پهنه سرزمین روسیه آواره شد و به نوشتن پرداخت. در اکتبر ۱۸۹۲ هنگامی که در انبار راه آهن تفلیس نخستین داستانش با نام «ماکارچودرا» مورد قبول مجله قفقاز واقع گردید، با امضایی به نام گورکی که به زبان روسی به معنی تلخ و بینوا است شهرت و معروفیت بافت. سالیان بعد هم همچنان برای مجلات محلی به نوشتن ادامه داد و به زودی توانست برای تحصیل و امرار معاش بر کار ادبی خود تکیه کند. در سال ۱۸۹۵، پس از بازگشت به نیژنی بود که به صورتی جدی قدم به عرصه ادبیات گذاشت. در همین سال یکی از داستانهایش به نام چلکاش توسط کارلنکو که آن زمان در نیژنی میزیست در ماهنامه ای معتبر به چاپ رسید و سه سال بعد (۱۸۹۸) مجموعه ای از داستانهایش در دو جلد انتشار یافت. موفقیت این داستانها بسیار چشمگیر بود و برای یک نویسنده در شرایط وی بی سابقه بود. او اکنون از مقام و مرتبه یک روزنامه نگار محلی گذشته و مشهورترین نویسنده کشورش بود و از این تاریخ به بعد یعنی تا انقلاب اول (۱۹۰۵) پس از تولستوی سیمایی بود که عالی ترین توجه و علاقه مردم کشورش را برانگیخته بود. هرکس وظیفه خود می دانست که اثری از او را خوانده باشد. شهرت جهانی نیز به سراغش آمد. به خصوص در آلمان طرفداران فراوان یافت تا آن جا که در سالهای (۱۹۰۳_۱۹۰۴) نمایشنامه مشهورش با نام در اعماق اجتماع پانصد شب متوالی در برلین بر صحنه بود. در پطرزبورگ با انقلابیون آشنا شد و خود به آنها پیوست و به زودی یکی از چهره های محافل انقلابی روسیه گردید. از درآمد قابل ملاحظه آثارش نیز برای پیشبرد انقلاب توسط نهضت استفاده می شد. در سال ۱۹۰۰ بازداشت شد و به نیژنی تبعید گردید، و دو سال بعد به عضویت افتخاری آکادمی سلطنتی برگزیده شد و این زمانی بود که او سی وسه سال بیشتر نداشت. اما دولت به عذر اینکه وی تحت مراقبت پلیس است انتخابش را لغو کرد. گورکی نقش مهمی را در انقلاب اول روسیه ایفا نمود. در ژانویه ۱۹۰۵ به خاطر شرکت در اعتراض به « واقعه ژانویه » بازداشت شد و این بازداشت موجب بروز یک سلسله تظاهرات وسیع گردید که در نقاط مختلف جهان به حمایت از او صورت گرفت. پس از آزادی از زندان روزنامه ای را اداره می کرد که از بلشویکها حمایت می نمود. در ۱۹۰۶ روسیه را به قصد امریکا ترک گفت و ابتدا در فنلاند و ممالک اسکاندیناوی به خوبی مورد استقبال قرار گرفت. کتاب شهر شیطان زرد حاصل ایام توقف او در امریکاست. در مراجعت به اروپا در کاپری مقیم شد و تا اندکی پیش از بروز جنگ جهانی در آنجا ماند و سخت مورد لطف و محبت مردم آنجا بود. آثارش به مرور در میان کارگران با استقبال روبه رو می شد و در شکل دادن به ذهن و فکر آنان بسیار مؤثر قرار می گرفت. در بازگشت به روسیه ماهنامه ای تأسیس کرد. گورکی بین سالهای ۱۹۱۳ الی ۱۹۱۵ کتابهای کودکی من و دانشگاههای من را منتشر کرد. جنگ جهانی اول و متعاقب آن انقلاب کبیر ۱۹۱۷ خللی در عقاید و نظریات گورکی ایجاد نکرد، بلکه او را در عقایدش مصمم تر نمود. او همچنان در موضع دوستان قدیم خود یعنی بلشویکها بود. اما این حمایت او بلاقید و شرط نبود. او همواره می کوشید نقش یک هوادار غیر حزبی و حامی و مدافع صلح و فرهنگ را ایفا کند. د.س. میرسکی در کتاب تاریخ ادبیات روسیه معتقد است که: « دینی را که فرهنگ روسیه به گورکی دارد بسیار درخور توجه است، به خصوص به خاطر نقش وی بین سالهای ۱۹۱۸_۱۹۲۱ به عنوان مدافع و حامی فرهنگ و تمدن در سرزمین موطنش ». گورکی در ۱۹۲۲ بار دیگر سفری به آلمان رفت و برای مدتی در آنجا سکنی گزید. آثاری که در این دوران برجای گذاشت به طور عمده مشتمل بر زندگینامه ها و خاطرات است. نخستین نمایشنامه گورکی با نام خورده بورژواها ، موفقیت بالنسبه ای برایش به همراه داشت اما دومین نمایشنامه اش یعنی در اعماق اجتماع یک پیروزی چشمگیر بود به خصوص با اجرای شایسته و در خور تحسینی که گروه هنری مسکو به رهبری کنستانتین استانیسلاوسکی از آن به عمل آورد.

دشمنان ، اسالژنوا و پیرمرد از دیگر نمایشنامه های گورکی هستند که به فارسی نیز برگردانیده شده است. گورکی به علت تجسم زندگی مردم ساده و رنجبر در داستانهایش شهرت فراوانی در میان مردم روسیه و سایر کشورهای جهان یافت. آخرین اثر گورکی رمان بلند کلیم سامکین است که شرح زندگی و حوادث یک عمر انسانیست به همین نام که در آن تمایلات و تحولات انقلاب را در انسانها بازگو می کند. گورکی در ۱۹۳۶ چشم از جهان فروبست.

5 / 0
امتیاز مقاله
امتیاز شما در رابطه با این مقاله ؟

0 / 5. 0

دیدگاه کاربران ثبت نظر جدید