بوخنر

کارل گئورگ بوخنر

fiatre
تیر 6, 1401 / 7 دقیقه مطالعه

کارل گئورگ بوخنر

کارل گئورگ بوخنر ، نمایشنامه نویس آلمانی در اکتبر ۱۸۱۳، در نزدیکی درارمشتات بدنیا آمد. در نوزدهم فوریه ۱۸۳۷ هنگامی که ۲۴ سال بیشتر نداشت در شهر زوریخ در اثر ابتلا به بیماری تیفوس در گذشت. مرگ زودرس وی جهانیان را از داشتن فرزند خلاق و آثاری ارزنده محروم ساخت. اگر چه زندگیش بسیار کوتاه بود اما تمامی اوقات بوخنر گویی به تلاشی بی امان در زمینه های گوناگون دانش و هنر گذشت. از همان دوران کودکی قریحه و نبوغی زودس در علم و ادبیات و زمینه های اجتماعی از خود نشان داد. پدرش به حرفه پزشکی اشتغال داشت و بوخنر جوان در این زمینه همواره کنجکاو بود. پس از پایان تحصیلات ابتدایی و متوسطه بیست ساله بود که برای تحصیل در رشته طب و فلسفه عازم شهر گیسن Giassen شد. در این شهر بافردریک لودوید ویدیگ FL weidig کشیش آشنا شد. ویدیگ رهبر گروه انقلابیون و استاد دانشگاه بود این آشنانی در ذهن جوینده و جوان بوخنر بسیار مؤثر افتاد و افکار ایده آلیستی او را به افکار انقلابی تبدیل نمود. بوخنر با همکاری او جزوه ای تحت عنوان «پستچی دهکده » را منتشر کرد و در آن شورانگیز ترین نوشته های انقلابی و پرشور تاریخ ادبیات آلمان را بچاپ رساند و نیز مطالبی در بررسی مسائل اقتصادی و رنج توده های مردم نگاشت. در سال ۱۸۳۵ متهم به اخلالگری گردید و حکم بازداشت او را حکومت هسن Hassan صادر نمود. بوخنر برای فرار از چنگ پلیس دولت مترنیخ و دست نشاندگانش در اروپا که شرایط استبدادی دشواری بر آزادیخواهان در اروپا اعمال مینمودند مدتی در زیرزمین خانه پدریش مخفی شده و سپس به استراسبورگ رفت. در راه هنگامی که به مرز آلستیان رسید دستنویس نمایشنامه «مرگ دانتون» را به پایان رسانید.

در این نمایشنامه بوخنر تصویر دانتون، یکی از بزرگترین استادان سیاست انقلابی را به نمایش در آورده است. دانتون که در حوادث انقلاب فرانسه از خونریزی و کشتار پس از پیروزی رنج بسیار برده بود خود نیز قربانی آن می شود و سر از تنش جدا می کنند. در این ایام اندیشه های انقلاب فرانسه بسرعت به همه جای اروپا راه یافته بود در آلمان میوه انقلاب فرانسه، پیدایش و گردهمایی نسل جوانی بود که علیه استبداد قیام نموده و شروع به مبارزه کرده بودند. بوختر جوان نیز یکی از این مبارزان راه آزادی در کشورش بود. با این همه نمایشنامه مرگ دانتون، یک نمایشنامه سیاسی، تبلیغاتی نیست. بلکه اثریست هشداردهنده برای هم پیمانان مبارز نویسنده جوان که آگاه باشند چگونه انقلابی افسار گسیخته، حتی از بلعیدن فرزندان خود نیز دریغ نخواهد کرد. همچنانکه در انقلاب فرانسه، سران انقلاب پس از پیروزی کمر به محکومیت و قتل یکدیگر بستند. بوخنر در نامه ای به کارل گوتزکف درباره نمایشنامه مرگ دانتون چنین می نویسد:

درباره نمایشنامه نمی توانم شرح زیادی بدهم. مگر اینکه شرایط فلاکت باری را که در آن مجبور شدم در عرض پنج هفته آن را به اتمام رسانم برایت توضیح دهم. این را می گویم تا نه درباره نمایشنامه، بلکه درباره نویسنده آن داوری کنی، حالا باید چه بکنم؟ خودم هم نمیدانم. فقط این را میدانم که به دلایل متعدد، در مقابل تاریخ شرمسارم ولی باز هم به خودم دلداری می دهم. چون به غیر از شکسپیر همه شاعران در مقابل تاریخ و طبیعت همچون شاگردان مدرسه ایستاده اند. بحرانی شدن شرایط اجتماعی بوخنر را مجبور به فرار کرد. در مارس ۱۸۳۵ از استراسبورگ سر درآورد. چیزی از اقامتش در این شهر نگذشته بود که دست به انتشار یک روزنامه علمی درباره اعصاب مغزی زد. در نوامبر ۱۸۳۶ با نوشتن یک رساله جامع و در خور توجه درباره سلسله اعصاب یک نوع ماهی به اخذ درجه دکترا نائل آمد. آنگاه به سویس رفت و در دانشگاه زوریخ بعنوان دانشیار تشریح مقایسه ای شروع به تدریس نمود. بوخنر که در استراسبورگ بود جهت شرکت در یک مسابقه نمایشنامه نویسی، نمایشنامه لنونس ولنا را نوشت. این اثر در زمره زیباترین کمدی های شاعرانه ادبیات آلمانی محسوب می شود . بالاخره پس از چندین سال زندگی پرماجرا و فعالیت های پیگیر در مبارزات آزادیخواهانه، بوخنر در زوریخ زندگی آرام و منظمی را آغاز کرد. بخشی از اوقاتش را صرف فعالیت های علمی می نمود و بخش دیگر را صرف نوشتن کرد. چند ماه بعد به دوستانش اطلاع داد که سه نمایشنامه را بتازگی به پایان رسانیده است، یکی از این نمایشنامه ها بکلی گم شد. دومی نمایشنامه ای است با نام پیترو آرتینو Pietro Artino که حاصل آخرین روزهای زندگی نویسنده محسوب می شود . این اثر را بوخنر ساعاتی پیش از فرارسیدن مرگ در بستر بیماری به نامزدش سپرد و از او خواست تا این نمایشنامه بدست کس دیگری نیفتد. دختر جوان در طول زندگی خود آنرا در اختیار کسی قرار نداد . پس از مرگش نیز تلاش محققین برای یافتن متن این اثر تاکنون بجائی نرسیده است. سومین اثر نمایشنامه ویتسک Woyzeck نام دارد که به فارسی نیز برگردانیده شده است.

نمایشنامه ویتسک یکی از نخستین تراژدی هاییست که قهرمان آن از طبقه محرومان و واخوردگان است. او مردیست معمولی که از همه سو توسط نظام اجتماعی که در آن زندگی می کند و او را احاطه کرده است ضربه می خورد. او که زمانی بخدمت سربازی اشتغال داشته بدنبال کار سرگردان می شود و مانند سنگهای غلتان کف رودخانه ها در جامعه قل می خورد و سائیده می شود . مدتی بازیچه دست پزشکی تنگ نظر و متعصب قرار می گیرد و چون یک موجود آزمایشگاهی با او رفتار می شود . زن جوان او را افسر بالادستش اغفال می کند. مرد بیچاره در برابر این ظلم قادر به واکنشی چاره ساز نیست. در یک سپیده دم و در شرایط روحی بحران زده ای همسرش را که هنوز با عشقی شورانگیز دوست می دارد با ضربه های کارد می کشد و خود را نیز غرق می کند. بوخنر این اثر را بر مبنای زندگی واقعی مردی بهمین نام نوشت که پس از یک محاکمه جنجالی بر طبق رسوم آن زمان در میدان شهر او را با شمشیر گردن زدند. از دستنویسهائی که از بوخنر بر جای مانده است چنین استنباط می شود که وی در نظر داشته است پایان نمایشنامه را به جای آنکه ویتسک دست به خودکشی می زند او را بپای میز محاکمه بکشاند.

آلبان برک آهنگساز اتریشی بر اساس نمایشنامه، اپرایی تصنیف نمود که در مجموعه ی آثار اجرائی اپراهای جهان جای ویژه ای دارد.

بوخنر نویسنده ای بود انقلابی و پیشتاز. دوره نمایشنامه نویسی او هرچند کوتاه ولیکن پربار بود و مصادف با دوره اوج ادبیات ایده آلیستی مکتب رومانتیک ها در آلمان است. بوخنر از تأثیر این مکتب و نویسندگان آن چون گوته و شیللر ، برکنار ماند در آثارش به قهرمانان برجسته و حوادث چشمگیر تاریخ اهمیت چندانی نمی دهد. بلکه به تشریح عوالم روحی و روانی انسان ها و همین موقعیت های زندگی اجتماعی آنها بخصوص در میان توده مردم می پردازد و در این راه به مقام و منزلت اجتماعی انسان توجه چندانی ندارد. برای او صحنه تئاتر بیش از آنکه مکانی بران نمایش وقایع استثنایی باشد، آزمایشگاه روح و روان انسانهاست. بوخنر یکی از نخستین نویسندگان تئاتر آلمان است که در تجزیه و تحلیل شخصیت های آثار خود بر علم روانشناسی تکیه می کند و قهرمانان آثارش را از میان انسانهای ضعیف و پایین اجتماع انتخاب می کند.
از بوخنر داستان کوتاهی بنام لنتس برجای مانده است. آثار بوخنر از نقطه نظر ساختمان نمایشی تازه و بدیع است و در زمان خود قالب متداول تئاتر آن روز را دستخوش تحول نمود. از میان آثار او لنونس ولنا نمایشنامه ایست که در سه پرده تنظیم شده، در حالیکه نمایشنامه مرگ دانتون و ویتسک تقسیم بندی پرده ای را رعایت نمی کنند. بلکه هر صحنه بصورت تابلویی مجزا، زنجیروار پشت سر هم قرار می گیرد و به قالب تئاتر داستانی نزدیک می شود. این شیوه نگارش بعدها مورد توجه درام نویسان زیادی در سراسر جهان قرار گرفت.
نبوغ بوخنر در طول حیات او ناشناخته ماند و هیچ یک از آثارش در زمان حیات کوتاهش اجرا نشد. اما امروز با گذشت سالیان، انسان معاصر روح خود را در تئاتر او باز می یابد .

5 / 0
امتیاز مقاله
امتیاز شما در رابطه با این مقاله ؟

0 / 5. 0

دیدگاه کاربران ثبت نظر جدید