یوجین اونیل
یوجین گلادستون اونیل مشخص ترین نمایشنامه نویس امریکائیست که شهرتی جهانی یافت. وی در سال ۱۸۸۸ در شهر نیویورک متولد شد. پدرش مهاجری ایرلندی بود که در هشت سالگی راهی امریکا شد و در سن بیست و یک سالگی حرفه بازیگری را برای خود برگزید. او سراسر آمریکا را جهت اجرای نمایشنامه کنت مونت کریستو زیر پای نهاده بود و در اواخر عمر نیز در تضاد درونی خویش بین اجر مادی و خلاقیت هنری شکست خورد و در نتیجه دچار نوعی بدبینی و افسردگی گردید. مادرش نیز زنی کاتولیک مسلک و وفادار به کلیسای روم بود. اونیل دوران کودکیش را پشت صحنه و در اطاقهای رختکن تئاتر از شهری به شهر دیگر گذرانید و از همانجا با تئاتر امریکا آشنا شد. دوران تحصیل را در مدارس کاتولیک سپری کرد. مدت چهار سال در کالج کانه تی کت تحصیلش را ادامه داد و سپس وارد دانشگاه پرنستون شد اما روح نا آرام او سبب گردید که در پایان سال بدون گذرانیدن امتحانات تحصیل را رها کند. جوانی پرماجرا ، ازدواجی ناموفق و عجولانه، منشی شدن در نیویورک، تجربیاتی چند در دریا و کشتی، تولد پسرش، تصمیم به خودکشی و بالاخره مدت ۶ ماه بستری شدن در آسایشگاه مسلولین وقایع بعدی این دوره از زندگی اونیل را تشکیل می دهد. شاید مشکل و یا حتی غیرممکن باشد که تأثیرات عمده ای را که زندگی یک هنرمند را شکل می دهد به روشنی نشان داد. ولی تأثیر زندگی والدین اونیل از دو جهت در زندگی وی به خوبی مشهود است. نخست تمایل او به طور کلی به امر نگارش و سپس کاربرد مستقیم بسیاری از حوادث در آثارش به حدی که فضای زندگی والدین و کشمکشهای درونی آنها موضوع اصلی بسیاری از نمایشنامه های او را تشکیل می دهند. همچنین کار در کشتی و نشانه های تأثیر عمیق دریا بر افکار و تخیلات او را می توان در این حقیقت جستجو کرد که وقایع سیزده نمایشنامه از چهل نمایشنامه چاپ شده اش تماما و یا قسمتی بر عرشه کشتی اتفاق می افتد.
اونیل بعد از ترک آسایشگاه مسلولین به سال ۱۹۹۳ به طور جدی شروع به نوشتن نمایشنامه کرد. در این ایام هنوز کاملا بهبود نیافته بود که نخستین جلد از نمایشنامه های تک پرده ای او به سال ۱۹۱۴ منتشر شد. در سال تحصیلی بعد اونیل به کارگاه تئاتر دانشگاه هاروارد رفت. و تابستان را در پراونیس تان گذرانید و در اجرای نمایشنامه های تک پرده ای خود از جمله سفر دور و دراز به وطن و در راه کاردیف همکاری کرد. ازدواج دومش با آگنس بولتون نیز شرایط جدیدی در زندگی او فراهم ساخت حاصل این ازدواج دو فرزند به نامهای «شین» و «اونا » بود که اونا بعدا همسر چارلی چاپلین نابغه عالم سینما شد. اما اونیل هرگز از این ازدواج خرسند نبود و از دیدن آنها خودداری می کرد. فرزند دیگر اونیل از اولین همسرش چندی در دانشگاه به تدریس لاتین پرداخت ولی بعدا دست به خودکشی زد.
عقاید ضد سرمایه داری و مذهب که در ایام اقامتش در آسایشگاه مسلولین مدتها فکر او را به خود مشغول کرده بود به مرور رو به افول نهاد. خودش در این باره می گوید: « زمانی من سوسیالیست و بعدها هرج و مرج طلبی فیلسوف مآب بودم، اما امروز به این چیزها اعتقادی ندارم. »
برای اونیل که تا سال ۱۹۲۰ با فقر دست به گریبان بود از این تاریخ به بعد سالهای پرباری هم از نظر عرضه کار هنری و هم به لحاظ مادی محسوب می شود . نمایشنامه آنا کریستی را که ملهم از خاطرات دریاست در اوائل سال ۱۹۲۰ به اتمام رسانیده بود و در همین سال دو نمایشنامه او به نامهای آنسوی افق و امپراطور جونز در صحنه های تئاتر امریکا با استقبال تماشاگران روبه رو گردید.
اونیل به نوشتن نمایشنامه های بلندی که در آنها هربار بیش از پیش به انتقاد از جامعه سوداگر و تجارت پیشه بدون روح امریکا پرداخت. گوریل پشمالو The Hairy Ape، تمام بچه های خدا بال درآورده اند Al God,s Children Got Wings، هوس زیر درخت نارون Desireunder The Elms، مارکو میلیونر Marco Millions، خدای بزرگ براون The Great God Brown، لازاروس خندید Lazarus Laughed، اینترلود عجیب Strange Interlude و قسمت اول نمایشنامه الکتراسوگوار می شود آثاری هستند که اونیل در دهه ۲۰ تا ۳۰ خلق کرد. و در ۳۵ سالگی موقعیت خود را به عنوان برجسته ترین نمایشنامه نویس آمریکائی مستحکم کرده بود. او که اکنون از موقعیت و شهرت زیادی برخوردار بود، هنوز از مردم می گریخت و از شرکت در مراسمی که مردم کشورش برای او برپا می کردند سرباز می زد. زندگی خصوصیش هم کماکان نا آرام و غم انگیز بود. در عرض چهار سال پدر ، پدر بزرگ و برادرش زندگی را وداع گفتند و در ۱۹۳۹ از همسر دومش جدا شد و به فاصله چند روز با کارلوتامونته دری که همسر یک نقاش و سابقا بازیگر تئاتر بود ازدواج کرد و راهی سفر به اروپا شد.
روح نا آرام اونیل با محدودیت های سنتی تئاتر نیز در ستیز بود. او همواره در جستجوی نوآوری و بدعت تازگی هایی در عرصه تئاتر امریکا بود و نمایشنامه انترلود عجیب و الکتراسوگوار می شود سوای دیگر ویژگیهای خود، نه تنها نمایشگر آگاهی و استفاده اونیل از افکار و ایده های جدید روانشناسی است بلکه بیان کننده کوشش او در جهت خلق اثری ارزنده و شکستن محدودیت های سنتی تئاتر زمانش بود.
بین سالهای ۱۹۳۴ که نمایشنامه روزهای بی پایان Endless Days در نیویورک آماده می شد تا اجرای نمایشنامه بستنی فروش می آید که در ۱۹۴۶ به صحنه رفت نمایشنامه دیگری از وی به صحنه نیامد. آگاهی و علاقه اونیل به فلسفه و حکمت مشرق زمین همراه با تأثیرات اندیشه فردریش نیچه و اگوست استریندبرگ شالوده های اساسی تفکر او را تشکیل دادند. ثروتی را که به عنوان جایزه نوبل به وی تعلق گرفت صرف ساختن خانه ای در کالیفرنیا نمود که آنرا خانه «تائو » نام گذاشت. برخی بر این عقیده اند که اونیل در طول فعالیت هایش همواره درصدد رسیدن به « نیروانا » بود.
نمایشنامه سیر روز در دل شب Long Days journey into Night که پس از مرگ اونیل به صحنه رفت شاید آخرین تلاش اونیل در آشتی با واقعیت های پدر ، مادر ، برادر و خودش بود.
او در یازده نمایشنامه اش به مرور سرگذشت خانواده های امریکائی ایرلندی اصل می پردازد که در این آثار تاریخ سرزمین آمریکا را از بدو ورود مهاجران تا زمان معاصر دربر می گرفت.
سرانجام اونیل در ۲۷ نوامبر ۱۹۵۳ بر اثر بیماری کاهنده ای که سالها او را آزار می داد ازپای در آمد. او هیچگاه از تلاش خود برای بازگویی احساس تراژیکش به زندگی باز نایستاد، ویل دورانت درباره اونیل می گوید: «من هیچکس را نمی شناسم که برای نابغه شدن بهائی سنگین تر از اونیل پرداخته باشد بزرگترین نمایشنامه هایش آنهائی است که زندگی خود او را تصویر می کند. این نمایشنامه ها تراژدی هائی از رنجی مادام العمر است »